قوله تعالى: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ
قصه دوستان است و وصف الحال جوانمردان و سیرت سالكان.
رب العالمین ایشان را راه سعادت نموده، و بتخاصیص قربت و زلفت مخصوص كرده، و بجذبه كرامت گرامى كرده.
نسبت تقوى بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، و نظام دولت دین ببركات انفاس ایشان پیوسته.
رسول خدا میگوید صلوات اللَّه علیه: « لو قسم نور احدهم على اهل الارض لوسعهم».
اگر نور دل ایشان راه باز دهند، و تلألؤ شعاع آن بر عالم و عالمیان افتد، متمردان همه موحد گردند. زنّارها بكمر عشق دین بدل شود، لكن عزیزاند و ارجمند بكسشان ننماید، بدنیا و عقبىشان ندهد، متوارى وار ایشان را در حفظ خویش میدارد، و بنعت محبت در قباب غیرت مىپرورد.
توجه: استفاده از تصویر برای سایتها و وبلاگها بدون انجام تغییر آزاد است؛ کپی برداری از متن با ذکر نام و درج لینک بلامانع میباشد. برای تبادل لینک بعد از برقرای لینک تارنمای ما؛اطلاع دهند تا بررسی شود.
- برچسب ها: الله، موسی، داوود، محمد، دوست، کلیم، دوستان مخفی،
- لینکهای مرتبط: تفسیر سوره اعراف 30 (291) ، مباحث قرآنی رمضان (11) ،
-
قوله تعالى: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ ...
هر كه را روزى از بهر خدا خاك مذلت بر سر آید، عن قریب او را تاج كرامت بر فرق نهند.
هر كه رنج برد روزى بسر گنج رسد.
هر كه غصه محنت كشد شراب محبت چشد.
آن مستضعفان بنى اسرائیل كه روزگارى در دست قهر فرعون گرفتار بودند، ببین تا سرانجام كار ایشان چون بود؟!
و بر ولایت و نواحى فرعونیان چون دست یافتند، و بسراى و وطن ایشان نشستند؟!
اینست كه میگوید جلّ جلاله: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ كانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا.
آن گه گفت: بِما صَبَرُوا این بآن دادیم ایشان را كه در بلیّات و مصیبات صبر كردند.
دانستند كه صبر كلید فرج است، و سبب زوال ضیق و حرج است،
صبر تریاق زهر بلا است، و كلید گنج و مایه تقوى و محل نور فراست.
توجه: استفاده از تصویر برای سایتها و وبلاگها بدون انجام تغییر آزاد است؛ کپی برداری از متن با ذکر نام و درج لینک بلامانع میباشد. برای تبادل لینک بعد از برقرای لینک تارنمای ما؛اطلاع دهند تا بررسی شود.
- برچسب ها: الله، موسی، کلیم، سامری، گوساله، عمالقه، فلسطین،
- لینکهای مرتبط: تفسیر سوره اعراف 24 (285) ، خیر در نیوشیدن است ،
-
ساری,گاهنوشته های محمود زارع:...باید آن نور بتابد تا که بتوان همرهی با روشنی همواره داشت ...
... یکی شبانی بود و گلیمی بر سر داشت و به کلیمی رسید
از بس مقام سمیع و حلیم بر او جلوه کرده بود ...
لطف " او " چوپان گلیم بر سر را به کلیمی رساند...
البته این شبان وادی ایمن را بایست چند سال شبانی شعیب برای کمال حلیمی تا که بمقام کلیمی رسد ...
عجیب آنکه آن شبانی که لکنت زبان داشت در سخن ؛ بکلیمی شهره آفاق شد ...
توجه: استفاده از تصویر برای سایتها و وبلاگها بدون انجام تغییر آزاد است؛ کپی برداری از متن با ذکر نام و درج لینک بلامانع میباشد. برای تبادل لینک بعد از برقرای لینک تارنمای ما؛اطلاع دهند تا بررسی شود.
- برچسب ها: موسی، کلیم، چوپان، وادی ایمن، لکنت زبان، سمیع، طنین،
- لینکهای مرتبط: درون پیمایی (02) ، دل گپی بی خود ... ، سفرنامه های بی نام ... ! (02) ،
-