* اگر نمی فرمود كه رحمن و رحیم هستم . چه دلتنگی های جدا ناشدنی ائی بمن دست میداد. بسم الله الرحمن الرحیم.
* در عین اینكه ما خیلی چیزها را میدانیم و بهره مند از آگاهی های مختلفی هستیم ولی درست همانند یك داور یا بازپرس دوست داریم . آنها را در زندگی خودمان برای خودمان از جنبه های مصداقی ثابت كنیم . فكر میكنم بشر نیاز به اثبات حتی خویش هم دارد!
* مردم حتی موقعی كه بخواهند قرض بدهند به سرمایه داران قرض میدهند و فقراء را در عین احتیاج مورد توجه قرار نمیدهند . این در حالی است كه انگیزه آنها لزوما اعتماد به عودت وجه و پولشان هم نیست. نوعی سرمایه دارپرستی یا سرمایه پرستی...!
* فهرستی از اعمال نیك خود را بنویس و خودت را جای داوری بگذار كه میخواهی پاداش بدهی. بویژه آنكه در برابرش لیست اعمال بد را هم (برابرش) یادداشت كن...! ضمنا بخودت هم دروغ نگو !
* من و ما میتوانیم با بستن چشمهامان در بعضی از اوقات و حالات خاص به جا یا جاهائی كه میخواهیم و یا نمی خواهیم . سفر كنیم . تا حدود ۹۰ درصد هر آنچه را كه هست . ببینیم!!!
* گریز تصورات ؛ گر چه بیشتر یك بیماری روحی و روانی است كه غالب اوقات فرد بیمار بعنوان یك عارضه دارد ولی گهگاهی به خیلی ها یا تمامی آدمیان دست میدهد. گریز تصورات ( فلایت اف ای دی اس) به بیان دیگر شاید اغتشاش بیمارگونه شعور باشد.
* اینكه بشر وقتی میخواهد خدا را بخواند . رو به آسمانها مینماید . پر بیجا نمی كند. گرچه خدا در لامكان است ولی خبر اصلی در آسمانهاست!!!!!
*علت درد در یك نقطه بدن . گرمای بیش از حد آن نقطه كه باعث تجمع خون میشود . غالب علتهای دردها این باید باشد!
ولی
غصه نخور
همه چی درست میشه ...
چون یک همه چی درست کن را خداوند ذخیره کرده است ...
بگذار تا دولت همه مدعیانی که فکر میکنند آزادی و عدالت می آورند و یا توهم میکنند که میتوانند ؛ نیز بگذرد ...

-
بحرالمعارف همدانی جلد دو ( 63 )
-
حق با آقا بقیه الله و پیروانش میباشد
-
هرگز زمین خالی از حجت نخواهد بود
-
چگونگی تداوم نسل بشر از ابتداء
-
وصیت نامه ی حضرت خدا
-
دنیای کثیفی شده است !
-
زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود ...
-
انسان برای بقاء خلق شد نه فنا
-
توحید از نظر امام رضا (ع)
-
بحرالمعارف همدانی جلد دو ( 62 )
-
او را خود التفات نبودش به صید من
-
فصل غربت آقا ولی عصر علیه السلام
-
درختكاری برترین و پاکترین کار آدمیان
-
تاویل نماز به بیان امیرالمومنین (ع)
-
ظلم زائل کننده حکومت
-
MIRACLE OF THE HOLY PROPHET,s SAYING
-
بقصد یاد گرفتن بپرس نه بقصد خطاگرفتن
-
چگونگی تعیین میزان قبولی هر کس نزد خدا از نظر مولا علی (ع)
-
خدا در کمین ستمکاران
-
خودستایی تباهی است
-
بحرالمعارف همدانی جلد دو ( 61 )
-
حقوق مردم مقدم بر حق خدا
-
بختش بلند هر که گرفتار حیدر است
-
دنبال عیب مردم نباشید ...
-
شهربانو کوچولوی شیرین زبان و زیرک
-
ظلم هلاک کننده است
-
گمان بد گناه بزرگ
-
بحرالمعارف همدانی جلد دو ( 60 )
-
ولی واقعی کیست ؟!
- لقمه و مزه آن
توجه: استفاده از تصویر برای سایتها و وبلاگها بدون انجام تغییر آزاد است؛ کپی برداری از متن با ذکر نام و درج لینک بلامانع میباشد. برای تبادل لینک بعد از برقرای لینک تارنمای ما؛اطلاع دهند تا بررسی شود.
- برچسب ها: گپ، خطور، دل گپ، خطورات، اندیشه، کلمات کوتاه، کلمات قصار،
- لینکهای مرتبط: درون پیمایی (02) ، سفرنامه های بی نام ... ! (02) ،
-
نبایستی نمود این روی و دیگربار بنهفتن
گدایی پادشاهی را به شوخی دوست میدارد
نه بی او میتوان بودن نه با او میتوان گفتن
هزارم درد میباشد که میگویم نهان دارم
لبم با هم نمیآید چو غنچه روز بشکفتن
ز دستم بر نمیخیزد که انصاف از تو بستانم
روا داری گناه خویش وان گه بر من آشفتن
که میگوید به بالای تو ماند سرو بستانی
بیاور در چمن سروی که بتواند چنین رفتن
چنانت دوست میدارم که وصلم دل نمیخواهد
کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهادست و کوه بیستون سفتن
نصیحت گفتن آسانست سرگردان عاشق را
ولیکن با که میگویی که نتواند پذیرفتن
شکایت پیش از این حالت به نزدیکان و غمخواران
ز دست خواب میکردم کنون از دست ناخفتن
گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی
تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن
بازم بیا

ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی میرسدت کبر و منی
مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی
مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
رنج و سختى و مرض و آزارى و غمى بمؤمن نرسد مگر خدا در قبال آن از گناهان وى محو کند.
_ ما أعزّ اللَّه بجهل قط و لا أذلّ اللَّه بحلم قطّ.
خدا کسیرا به نادانى عزیز ندارد و کسى را ببردبارى ذلیل نکند.