ساری,گاهنوشتهای محمود زارع:...قوله تعالى: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ... الآیة... این آن وقت بود كه ابراهیم كودك خود را اسماعیل و مادر وى را هاجر برد و بفرمان حق ایشان را در آن وادى بى زرع بنشاند، آنجا كه اكنون خانه كعبه است، پس ازیشان باز گشت تا آنجا كه خواست كه از دیدار چشم ایشان غائب گردد، خداى را عز و جل خواند و گفت رَبِ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً همانست كه در آن سورة دیگر گفت رَبَنا إِنِی أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِیَتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَمِ خداوند ما بنشاندم فرزند خود را بهامونى بى بر نزدیك خانه تو، خانه با آزرم با شكوه و بزرگ داشته، خداوندا تا نماز بپاى دارند، و آن خانه نماز را قبله گیرند.
آن گه ایشان را روزى فراوان خواست و همسایگان خواست كه وادى بى زرع و بى نبات بود، و بیابانى بى اهل و بى كسان بود، گفت فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ خداوندا دل قومى را از مردمان چنان كن كه مى شتابد باین خانه و بایشان وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَمَراتِ و ایشان را از میوه هاى آن جهان روزى كن.
خداى عز و جل دعاء وى اجابت كرد فما مسلم الّا و یحب الحجّ هیچ مسلمان نبود كه نه دوست دارد حج كردن و زیارت خانه، و در هیچ دیار چنان میوه كه آنجا برند به نیكویى و لطیفى و بسیارى نیست. قال اللَه تعالى یُجْبى إِلَیْهِ ثَمَراتُ كُلِ شَی ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَا و ابراهیم در آنچه خواست از روزى مؤمنانرا از دیگران جدا كرد و مستثنى، و گفت مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ از بهر آنك در باب هدایت فرزندان را بر عموم دعا كرده بود، و گفته كه: وَ مِنْ ذُرِیَتِی و او را از تعمیم با تخصیص آوردند و گفتند لا یَنالُ عَهْدِی الظَالِمِینَ پس چون این دعا كرد تخصیص نگه داشت، و مؤمنانرا از كافران جدا كرد، رب العالمین آن تخصیص وى با تعمیم برد و كافران را نیز در آورد، گفت وَ مَنْ كَفَرَ نعمت دنیا از كس دریغ نیست آشنا و بیگانه همه را از آن نصیب است، عرض حاضر یاكله البرّ و الفاجر كُلًا نُمِدُ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِكَ مَحْظُوراً پس در آخر آیت كافر از مؤمن باز برید بنواخت دنیا و عطاء آن جهانى گفت فَأُمَتِعُهُ قَلِیلًا ثُمَ أَضْطَرُهُ إِلى عَذابِ النَارِ او را بر خوردار كنم زمانى اندك كه این گیتى اند كست برسیدنى. و برسیدنى اندك بود و آمدنى نزدیك، و بعاقبت او را ناچاره بعذاب رسانیم، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ و بد جایگاهى كه دوزخ است، شدن گاه كافران.
آن گه قصه بنا نهادن كعبه در گرفت گفت: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الآیة... و قصه آنست كه عبد اللَه بن عمرو بن العاص السهمى گوید كعبه پیش از آفرینش دیگر زمین بر آب بود، كفى خاك آمیز، سرخ رنگ بر روى آب گردان.
دو هزار سال، تا آن گه كه رب العالمین زمین را از آن بیرون آورد و باز گسترانید، ازینجاست كه كعبه را ام القرى خوانند و گویند مادر زمین كه زمین را از آن آفریده اند، پس چون اللَه تعالى زمین را راست كرد موضع كعبه در زمین پیدا بود، بالا یكى ریك آمیز سرخ رنگ، پس چون رب العالمین آدم را بزمین فرستاد آدم بالایى داشت بمقدار هواء دنیا فرق وى بآسمان رسیده بود، و آدم بآواز فریشتگان مینیوشیدى، و از وحشت دنیا مى آسودى و انس میگرفتى، اما جانوران جهان از وى مى بترسیدند و مى بگریختند.
و در بعضى اخبار آمده است كه فریشته بوى آمد كارى را و از وى بترسید، پس اللَه سبحانه و تعالى او را فرو آورد بید صنعت خویش تا بالاى وى بشصت گز باز آورد، و آدم (ع) از شنیدن آواز فریشتگان باز ماند و مستوحش شد، و بخداوند عز و جل نالید، جبرئیل آمد و گفت اللَه میگوید كه مرا در زمین خانه ایست، رو كرد آن طواف كن، چنانك فریشتگان را در آسمان دیدى كه گرد بیت المعمور طواف میكردند.
آدم برخاست از زمین هندوستان كه منزل وى آنجا بود و بدریاى عمان بر آمد بحج، و این دلیل است كه آن گز كه بالاى وى شصت گز بود نه این گز ما بود، پس چون به مكه رسید، فرشتگان باستقبال وى آمدند و گفتند یا آدم برّ حجك طف فقد طفنا قبلك بالفى عام.
اى آدم نیك باد او پذیرفته بادا حج تو! اى آدم طواف كن كه ما پیش از تو طواف كردیم بدو هزار سال.
و گفته اند كه آدم پنجاه و چند حج كرد. و همه پیاده كه در روى زمین بارگیرى نبود كه آدم را بر توانستى داشت. و گفته اند میان دو گام وى سه روزه راه بود، هر جا كه پاى بر زمین مى نهاد آنجا شهرى است آبادان، و هر چه میان دو گام وى بود دشت است و بیابان، چون به مكه آمد فریشتگان از بهر وى خیمه از نور آوردند از بهشت بدو در، و آن را بر موضع كعبه زدند، یك دراز سوى مشرق و یكى از سوى مغرب، و قندیل در آویختند، و كرسى آوردند از بهشت از یك دانه یاقوت سپید و در میان خیمه بنهادند، تا آدم بر آن مى نشست.
پس چون آدم (ع) از دنیا بیرون شد آن خیمه را بآسمان بردند كه یاقوت هم چنان نهاده بود درخشان و روشن، جهانیان بوى تبرك میكردند، و بوى از آفتها و عاهتها و دردها شفا مى جستند، از بس كه دست كافران و حائضان و ناشستگان بوى رسید سیاه شد. پس چون آب گشاد طوفان نوح را خداوند عز و جل نوح را فرمود تا بر گرفت و بر كوه بو قبیس پنهان كرده همانجا مى بود تا روزگار ابراهیم (ع).
پس اللَه تعالى خواست كه كعبه را بر دست وى آبادان كند و ابراهیم را بآن گرامى كند، و آیین آن مؤمنانرا تازه كند، فرمود وى را كه مرا خانه ایست در زمین رو آن را بنا كن، ابراهیم رفت بر براق و سكینه با وى و جبرئیل با وى، به مكه آمد، اسماعیل را دست باز گرفت، و جبرئیل كار فرماى بود، و سكینه در هوا باز ایستاده بود چون پاره میغ، چهار سوى و آواز میداد كه " ابن علىّ " بنا بر من نه ابراهیم بر سایه وى اساس نهاد و بنیاد ساخت. اسماعیل سنگ مى آورد و بدست پدر میداد، و جبرئیل اشارت میكرد و ابراهیم بر جامى نهاد.
اینست كه اللَه گفت جل جلاله: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ ابراهیم دیوار مى برآورد و اسماعیل ساخت در دست مى نهاد، چون بجاى ركن رسید آنجا كه حجر اسود نهاده است، گفت یا اسماعیل اذهب فابغ لى حجرا اضعه هاهنا لیكون علما للنّاس. رو مرا سنگى جوى كه برینجا نهم تا جهانیان را علمى باشد.
اسماعیل شد تا سنگ جوید جبرئیل آمد بكوه بو قبیس و آن سنگ سیاه، كه آنجا پنهان كرده بود و یاقوت رخشان بود از اول بیاورد، و در دست ابراهیم نهاد. ابراهیم بر آن موضع نهاد، چون اسماعیل باز آمد و سنگ دید گفت این از كجا آمد اى پدر؟ گفت جاء به من لم یكلنى الى حجرك این آن كس آورد كه مرا با سنگ تو نگذاشت.
پس چون فارغ شدند خداى را عز و جل خواندند ابراهیم و اسماعیل و گفتند رَبَنا تَقَبَلْ مِنَا إِنَكَ أَنْتَ السَمِیعُ الْعَلِیمُ رَبَنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَكَ خداوند ما ما را دو بنده گردن نهاده كن مسلمان، مسلمان كار، مسلمان خوى، مسلمان نهان، وَ مِنْ ذُرِیَتِنا أُمَةً مُسْلِمَةً لَكَ و از فرزندان ما امتى بیرون آر، گردن نهاده ترا و فرمان بردار، و ایشان مؤمنان عرب اند، من المهاجرین و الانصار و التابعین لهم باحسان. یقال لم یكن نبى الّا قصر بدعائه لنفسه ولامّته و دونه الامم، و انّ ابراهیم دعا لنفسه و لامّته و لمن بعده من هذه الامة.
اگر كسى گوید چه حكمت است كه ابراهیم قومى را از فرزندان بدعا مخصوص كرد و گفت وَ مِنْ ذُرِیَتِنا أُمَةً مُسْلِمَةً لَكَ و بر عموم دعا نگفت؟
جواب آنست كه حكمت الهى اقتضاء آن كند كه در هر روزگارى و در هر قرنى قومى باشند كه اشتغال ایشان در كار دین و تحصیل علم و عمل باشد، و قومى كه اشتغال ایشان بعمارت دنیا، و اگر نه چنین بودى عالم خراب گشتى، ازینجا گفتند لو لا الحمقى لخربت الدنیا حمقى ایشانند كه بعمارت دنیا مشغول باشند: و خداى عز و جل ایشان را بر آن داشته و گفته: وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِیها و این عمارت دنیا به چیز است یكى زراعت و غرس، دیگر حمایت و حرب، سدیگر بار كشیدن و كاروان راندن از شهر بشهر.
و معلوم است كه پیغامبران خدا و اولیاء این كار را نشایند كه ایشان بكارى دیگر ازین شریفتر و عظیمتر مشغول اند پس خلیل كه در دعاء تعمیم نكرد ازین جهت بود، و اللَه اعلم.
وَ أَرِنا مَناسِكَنا بكسر راه و اختلاس آن و اسكان آن هر سه خوانده اند: سكون قراءت مكى و یعقوب است، و اختلاس قراءت ابو عمرو، و كسر راء قراءت باقى، و معنى آنستكه با ما نماى و در ما آموز مناسك حج ما و معالم آن كه چون كنیم، و ترا بآن چون پرستیم، مناسك جمع است و یكى از آن منسك گویند و منسك گویند بفتح سین و كسر سین، چون بفتح گویى عین نسك است احرام گرفتن و وقوف كردن و سعى و طواف كردن و جمار انداختن و بدنه گشتن " منسك " بكسر سین جایگاه نسك است احرام را میقات، و وقوف را عرفات، و نحر را منا و سعى را صفا و مروه و طواف را خانه، و رمى جمار را سه جاى بسه عقبه، چون ایشان دعا كردند اللَه تعالى اجابت كرد دعاى ایشان، و جبرئیل را فرستاد تا مناسك حج ایشان را در آموخت.
آن گه رب العالمین جل جلاله ابراهیم را فرمود كه جهانیان را بر زیارت خانه من خوان. فذلك قوله تعالى وَ أَذِنْ فِی النَاسِ بِالْحَجِ...
ابراهیم گفت خداوندا جهانیان آواز من چگونه شنوند؟ و ایشان از من دورند و آواز من ضعیف.
اللَه گفت علیك النداء و على الاسماع و الإبلاغ یا ابراهیم بر تو آنست كه بر خوانى و بر من آنست كه برسانم و بشنوانم.
فعلا ابراهیم جبل ابى قبیس و نادى ایها الناس، الا انّ ربكم قد بنى بیتا فحجّوه فاسمع اللَه تعالى ذلك فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، و ما بین المشرق و المغرب و البر و البحر، ممن سبق فى علم اللَه سبحانه انه یحجّ الى یوم القیمة، فاجابه لبیّك، اللهم لبّیك
گفته اند كس بود كه یك بار اجابت كرد حكم اللَه چنانست كه یك بار حج كند در عمر خویش و كس بود كه دو بار اجابت كرد، دو بار حج كند، و كس بود كه سه بار و كس بود كه بیشتر، پس بقدر اجابت و تلبیه خویش هر كس حج كند تا بقیامت، و كس بود كه آن را بتلبیة اجابت نكرد حكم خداى عز و جل چنانست كه وى در عمرخویش حج نكند.
و گفته اند اوّل خانه كه درین جهان بنا نهادند خانه كعبه است، و در ماه ذى الحجه بنا نهادند، و مناسك از جبرئیل هم درین ماه آموختند، و باز خواندن ابراهیم حاج را از اصلاب پدران هم درین ماه بود، و در قصه بیارند كه آن بنا و هیأت كه ابراهیم ساخت فراختر از آن بود كه امروزست، كه شادروان و حجر در خانه بود و دو در داشت یك در از سوى شرق و دیگر در از سوى غرب، پس بروزگار باد آن را مى زد و آفتاب آن را مى سوخت و سنگ از آن مى ریخت، تا زمان جرهم، جرهم آن را باز گرفتند و نو بنا ساختند و عمارت كردند، هم بر اساس و هیأت بناء ابراهیم.
و هم چنان میبود تا زمان عمالقه. ملك ایشان باز آن را نو كرد، و تبع آن را باز عمارت كرد، و پرده پوشانید پس بروزگار دراز باد آن را میزد و آفتاب آن را میسوخت، تا زمان قریش. قریش چون دیدند شرف خویش ور سر همه عالم و عزّ خویش بسبب آن خانه، و خانه از كهنگى مى ریخت، مشاورت كردند عمارت آن را، و باز نو كردن آن را، قومى صواب دیدند و قومى از آن مى ترسیدند و احتراز میكردند. بیست و پنج سال درین مدت مشاورت و قصد شد، تا مصطفى (ع) بیست و پنج ساله گشت، آخر اتفاق افتاد میان ایشان تا خانه باز كردند و بچوب حاجت افتاد كار آن را، كشتى جهودى بازرگان بشكست در دریاى جده، چوب آن از آن جهود خواستند چوب كوتاه بود خانه را تنگ كردند، حجر و شادروان بیرون او كندند و خانه با یكدر آوردند، بناز داشتن را، تا گذرگاه نباشد در آن، و درو بند ساختند تا آن را در گذارند كه خود خواهند، چون بركن رسید خلاف افتاد میان ایشان كه حجراسود كه بر جاى نهد؟
هر قبیله میگفت ما بنهیم، و بآن سبب جنگى بر ساختند و شمشیرها كشیدند آخر میان ایشان وفاق افتاد بر آن كه اول كسى كه از در مسجد در آید، سنگ او بر آنجا نهد. بنگرستند، اول كسى كه درآمد مصطفى بود. گفتند محمد الامین آمد، وى ردا فرو كرد و حجر بر میان ردا نهاد و از هر قبیله مردى را گفت كه ازین ردا كرانه گیر، برداشتند و مى بردند تا آنجا كه اكنون است. پس مصطفى صلى اللَه علیه و آله و سلّم دست فرا كرد و حجر را برگرفت، و بر جاى نهاد بر كرامت خویش و رضاء قریش.
هم چنان مى بود بر آن بنا تا بروزگار عبد اللَه بن الزبیر بن العوام. عبد اللَه آن را باز كرد و نو بنا كرد بر رسم و بناء ابراهیم (ع) فراخ و بلند و بدو در، تا روزگار عبد الملك مروان،حجاج یوسف آن را باز كرد و با رسم و بناء قریش برد بیك در و شادروان حجر بیرون او كند، و آنچه از خانه بسر آمد در زیر خانه كرد، و آن را بالا داد. اكنون بر آن بناست. و عباسیان قصد كردند كه آن را باز كنند و نو كنند، علما گفتند صواب نیست كه پس هر كه آید آن را مى باز كند و مى فراكند. دست از آن بازداشتند.
و پیش از قیامت حبشى سیاه بزرگ اشكم باریك ساق از گوشه برآید و بیستد ور كعبة تا آن را به تبر باز كند، سنگ سنگ بتمامى، كه هرگز پس آن روز فراجاى نكنند و بعد از آن بر روى زمین خیر نبود، و نه در زندگانى شد، و ذلك فیما
.....
ادامه دارد >>>
توضیح :


... مباحث قرآنی رمضان (01)
... مباحث قرآنی رمضان (02)
... مباحث قرآنی رمضان (03)
... مباحث قرآنی رمضان (04)
... مباحث قرآنی رمضان (05)
... مباحث قرآنی رمضان (06)
... مباحث قرآنی رمضان (07)
... مباحث قرآنی رمضان (08)
... مباحث قرآنی رمضان (09)
... مباحث قرآنی رمضان (10)
... مباحث قرآنی رمضان (11)
... نظری به سوره مبارکه ناس
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (001)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (002)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (003)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (004)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (005)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (006)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (007)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (008)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (009)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (010)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (011)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (012)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (013)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (014)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (015)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (016)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (017)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (018)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (019)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (020)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (021)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (022)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (023)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (024)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (025)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (026)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (027)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (028)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (029)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (030)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (031)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (032)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (033)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (034)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (035)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (036)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (037)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (038)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (039)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (040)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (041)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (042)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (043)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (044)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (045)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (046)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (047)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (048)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (049)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (050)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (051)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (052)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (053)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (054)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (055)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (056)

آزمون سخت دوستی خلیل الله
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (047)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (046)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (045)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (044)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (043)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (042)
مسلمانی ز سلمان جوی و ...
نصایح مولا علی(ع) به پیرمرد شامی
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (041)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (040)
شرح بیتی از سنایی ( لاهیجی )
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (039)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (038)
ضدّ ارزشها و هشدارها (05)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (037)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (036)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (035)
ضدّ ارزشها و هشدارها (04)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (034)
سید حسن نصرالله و روز قدس
ضدّ ارزشها و هشدارها (03)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (033)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (032)
ضدّ ارزشها و هشدارها (02)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (031)
التحصین ابن فهد حلی (7)
ضدّ ارزشها و هشدارها (01)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (030)
وصیت مولا علی(ع)به محمد حنفیه
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (029)
منم امیر مومنان و بهترین آفریده خدا
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (028)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (027)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (026)
التحصین ابن فهد حلی (6)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (025)
دلسوز خود باشید و ظلم بدیگران نکنید
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (024)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (023)
شیعیان آبروی دین هستند
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (022)
پند مولا علی (ع) به نوف بکالی
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (021)
التحصین ابن فهد حلی (5)
خدایی که صدای گناهکار دوستتر دارد
شهرت از منظر امام علی (ع)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (020)
كشف الأسرار و عُدة الأبرار (019)
التحصین ابن فهد حلی (4)
توجه: استفاده از تصویر برای سایتها و وبلاگها بدون انجام تغییر آزاد است؛ کپی برداری از متن با ذکر نام و درج لینک بلامانع میباشد. برای تبادل لینک بعد از برقرای لینک تارنمای ما؛اطلاع دهند تا بررسی شود.
چو صد هزار ستاره ز تست روشن دل بیا که ماه تمامی در آسمان سماع
بیا که جان و جهان در رخ تو حیرانست بیا که بوالعجبی نیک در جهان سماع
بیا که بی تو به بازار عشق نقدی نیست بیا که چون تو زری را ندید کان سماع
بیا که بر در تو شسته اند مشتاقان ز بام خویش فروکن تو نردبان سماع
بیا که رونق بازار عشق از لب تست که شاهدیست نهانی در این دکان سماع
بیار قند معانی ز شمس تبریزی که باز ماند ز عشق لبش دهان سماع
از سوی دیگر، همین مقدمه، فقط آن نوع از «حقوق بشر» را مورد تایید قرار داده که «با شریعت اسلامی هماهنگی داشته باشد.» به این ترتیب، مثلا مادۀ دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر که می گوید همه افراد صرف نظر از «نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، قوم، عقیده سیاسی و....» برابرند، خلاف شریعت اسلامی است (که در آن برابری جنسی وجود ندارد، زن و مرد هر یک «حکم»، «تکلیف»، و «حقوق» جداگانه و متفاوتی دارند، مُسلِم و غیر مُسلِم با هم فرق می کنند و...)، و نمی تواند مورد تایید اعلامیه اسلامی حقوق بشر باشد، زیرا – باز هم بر اساس مقدمه این اعلامیه: «... هیچ احدی حق متوقف کردن... یا چشم پوشی... از احکام تکلیفی... خداوند را... ندارد.»